عسل جونعسل جون، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

بهترین هدیه خدا برای همه ما

بدون عنوان

ا ین عکس خوشگل تو آتلیه پسر عموی بابا علیرضا گرفتی . سه سال پیش خیلی دلم واست تنگ شده بود اما نمی تونستم مرخصی بگیرم و بیا پیشت تو عشقم . این عکس خوشگلت را به رئیسم نشان دادم و گفتم انصافا اگه شما یک همچین برادر زاده خوشگلی داشتی و خیلی وقت بود که ندیده بودینش چیکار می کردین؟ اونم گفت خوب می رفتم دیدنش . من هم گفتم با شما کاملا موافقم و برگه مرخصی گذاشتم پیشش که امضا کنه و اون هم مجبور شد که قبول کنه . خیلی خوشحال بودم که می تونستم فردای اون روز تو رو ببینم . تو جون منی ، عشق منی ...
13 بهمن 1392

بدون عنوان

با بابا علیرضا و مامان نفیسه و دایی جون رضا وعمه الهام رفته بودی کیش ،بدون من ...
13 بهمن 1392

بدون عنوان

عاشق این قیافه قشنگتم .یادته اومدم خونه شما این عروسک به من دادی ولی بعد که می خواستم برگردم هرچی گشتم پیداش نکردم   ...
13 بهمن 1392

بدون عنوان

این عکس فراموش کردم بذارم . من عاشق این عکست هستم. من و دایی امیر حسین این عکس روی صفحه گوشی موبایلم گذاشتیم . خیلی خیلی دوست دارم ...
13 بهمن 1392

بدون عنوان

این عکس خونه قبلی عمه الهام گرفتی . روز قبلش ، روز عروسی من بود . رو صندلی نشستی و گفتی عمه لیلا جست بگیرم از من عکس بگیر (عاشق این حرف زدنتم) ...
13 بهمن 1392

بدون عنوان

تقریبا از این زمان یعنی حدود سه سال و نیم قبل یک دوست جدید واسه خودت پیدا کردی که از همه بیشتر دوستش داری . اونم کسی نیست جز اودی جون ...
13 بهمن 1392